من سیاه رو بردم بستری کردم کلینیک
با گریه برگشتم خونه
فردا جوابمو بی دلیل ندادی
دیدی ولی جواب ندادی
من فردا میرم بیمارستان
پس فردا عمل میشم
منتطرت میشم اما تو میری کوه و یادت میره که دوستی داری ...
همه اینا نشانه بود نشانه هایی که من نفهمیدم
فردا میریم دکتر برای مامانم ...
برکه کاشی...برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 33 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 5:34
رفتم امامزاده
دلم وانشده
تنگ تر شده
ی جایی ی جوری شده حتمن و این تقاص ی چیزی هست
اما چرا تنهایی ...
اینکه تقاصم در اوج تنهایی و سکوت فقط بین من و کودک درونم باشه سخته ...
کاش بابام زنده بود
وقتی بود همه چی بهتر بود ...
برکه کاشی...برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 29 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 5:34
دلم خیلی گرفته ...
اینحا مینویسم . نوشتنی که شاید بمونهدفقط برای خودم و بارها و بارها بخونمش ...
نمیدونم ... دقیقا یکسال و ۶ روز از کاری که از اولین رفتنت میگذره
رفتنی که عینپتک خورد توی سرم و به من یاداوری کرد ادمی که در مقابلته ادم ساده و تک لایه ای نیست
و هر روز من بیشتر و بیشتر به این نتیجه تلخ رسیدم
به قول فروغ فرخزاد
تو هیچکاه پیش نرفتی تو فرو رفتی !
برکه کاشی...برچسب : نویسنده : berkeyekashio بازدید : 26 تاريخ : جمعه 17 اسفند 1397 ساعت: 5:34